عصر پنجشنبه که باشد و برنامه خاصی هم نداشته باشی فرصت را غنیمت می شماری و پیاده روی و گشت و گذار به کتابفروشیها را انتخاب میکنی. کتابفروشی های شهر هم بر خلاف ذغال فروشی ها و کافه های قلیان کشی محدود هست.هر چند کتابهم با این گرانی کاغذ قیمت سرسام آوری گرفته است اما هنوز در لابلای قفسه های کتاب فروشی ها می توانی با توجه به بودجهای که داری کتابی انتخاب کنی یکی از فروشندگان خانم جوانی هست که معلوم میشه اهل مطالعه هست .
مهمان این آقایان کتابیاست از م. ا. بهآذین که خاطرات زندان او در سال ۱۳۵۰ است....به آذین دیگر نیست. آثارش هست.کتاب چاپ دوم و سال انتشار هم ۱۳۵۷.
دکتر حسن انوری در صدای سخن عشق تعداد یکصد غزل از غزل های حافظ را انتخاب کرده و به توضیح آنها پرداخته است در توضیح اولین بیت از غزل الا یا ایها الساقی ... آورده است: حافظ این موضوع را که عشق در آغاز آسان می نماید ولی بعدها به دشواری می افتد در جای دیگری نیز گفته است چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود/ ندانستم که این دریا چه موج بیکران دارد.
مولوی برعکس عشق را امری می داند که در آغاز خونی است و بعد روی خوش نشان میدهد: عشق از اول چرا خونی بود/ تا گریزد آنکه بیرونی بود .مثنوی دفتر سوم صفحه ۲۷۲.
داستان مروارید نوشته جان اشتاین بک ترجمه سروش حبیبی در ابتدا این متن را در خود دارد:
داستان مروارید بزرگ در شهر بر زبانهاست داستان اینکه چطور به دست آمد که چطور باز از دست رفت. داستان کینو که ماهیگیر بود به داستان خووانا ، زنش و داستان کایوتیتو که فرزندشان بود. و چون این داستان بسیار تکرار شده در ذهن مردم ریشه گرفته است و مثل همه داستان ها بسیار باز گفته، و در دلها جاگرفته، جز خوب یا بد، و سیاه یا سفید و خجسته یا نامیمون در آن نیست. هیچ جا میانهای در آن نمی بینی.
حال اگر این داستان تمثیل باشد، چه بسا هرکس معنای درخور حال خود در آن بیابد و داستان زندگی خود را در آن بخواند. در هر حال در شهر می گفتند....