برای نشست هفتگی کتابخوانی کتاب هنر عشق ورزیدن از اریش فروم انتخاب شده بود برای همین دیشب در میان کناب ها دنبال کتاب هنر عشق ورزیدن از اریک فروم می گشتم چشمم به کتاب دیگری از او افتاد که به نظرم اریک فروم در این کتاب ساده تر افکار و اندیشه های خود را بیان نموده است. بنابراین بخش هایی از کتاب دل آدمی و گرایشش به خیر و شر را می آورم.
فروم در صفحه ۹ کتاب می نویسد در پاسخ این پرسش که آدمی گرگ است یا گوسفند تنها تکرار پرسشی
است که در جنبه های وسیعتر و کلی تر خود، یکی از اساسی ترین مسائل تذکر الهی و فلسفی غرب بوده است: آیا آدمی اساساً پلید و فاسد است یا نیکو و اصلاح پذیر؟ نظر «تورات» بر فساد بنیادی انسان نیست. نا فرمانی آدم و حوا از خداوند را گناه نمی نامد؛ و در هیچ جا اشاره ای به آن که این نافرمانی آدمی را به تباهی کشانده است، وجود ندارد. بعکس این نافرمانی شرط آگاهی از خود توانایی انتخاب کردن او، و در آخرین تحلیل این نخستین عمل یا عصیان وی، نخستین گام او بسوی آزادی بوده است. حتی ظاهراً نافرمانی آنها جزئی از طرح خداوند بوده است؛ زیرا بر اساس تفکر دینی چون انسان از بهشت رانده شد، توانست تاریخ خویش را بسازد قدرتهای انسانی خود را بپرورد، و بجای هماهنگی پیشین که در آن هنوز به عنوان یک فرد مطرح نبود، به عنوان فردی تکامل یافته به هماهنگی نوینی با انسان و طبیعت دست یابد. مفهوم مسیحایی پیامبران متضمن آن است که انسان در اصل پلید نیست؛ و می تواند بدون هیچ عمل خاصی مورد فیض الهی قرار گیرد و رستگار شود؛ اما مستلزم آن نیست که این استعداد بالقوه برای خیر لزوماً پیروز شود، اگر آدمی به شر بپردازد شریرتر خواهد گشت. قلب فرعون سخت می شود زیرا او در انجام شر مداومت می ورزد؛ و به حدی سخت میشود که دگرگونی یا توبه ای میسر نیست. تورات دست کم به همان اندازه که نمونه های کردار شر به دست می دهد، حاوی اعمال خیر نیز هست و حتی شخصیتهای بلند پایه ای چون داود را از بدکاران می شمارد..
صفحات ۲۳ و ۲۴ کتاب دل آدمی فرام می نویسد:
... اما واکنشی که در زمینه خشونت از اهمیت خاصی برخوردار است غیر از اینهاست. امکان دارد شخصی که عمیقاً فریب خورده و نومید شده است از زندگانی نفرت پیدا کند. اگر به چیزی یا کسی نمی توان اعتقاد داشت اگر ایمان به نیکی و عدالت تماماً پنداری احمقانه بوده است. اگر حیات انسان به اراده شیطان است و به اراده خداوند سامان نمی یابد، پس زندگی واقعاً نفرت انگیز می شود؛ آدمی دیگر نمی تواند درد نومیدی را تحمل کند. در این صورت شخص آرزومند است ثابت کند که زندگی شر است، انسانها شریرند، و خودش نیز شریر است. بدین ترتیب، انسانی که عاشق و معتقد به زندگی است ولی از آن نومید شده است به یک عیبجو و یک ویرانگر تبدیل می شود. این ویرانگری حاصل یاس است؛ نومیدی از زندگانی به نفرت از زندگانی انجامیده است.
عبدالرضا فارسی
.