سیمرغ در اساطیر و ادبیات ایران
سیمرغ، در آثار ایران باستان، پرنده ای است که بر بالای درخت شگفت آور «هَرویسپ تخمک» یعنی درخت «همه تخم» یا دربردارنده همه رستنی ها،که در میان دریای فراخکرت است، آشیان دارد. هرگاه که سیمرغ بر می خیزد هزار شاخه از آن درخت می روید و هرگاه بر آن می نشیند، هزار شاخه شکسته می شود و دانه های آن به اطراف می پراکند و از آن گیاهان گوناگون می روید. کسی که استخوان یا پری از این مرغ دلیر داشته باشد، هیچ کس نمی تواند او را براندازد و آن پر او را همیشه نزد دیگران احترام و اعتبار می بخشد. (دهخدا،لغت نامه) سیمرغ دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. و در برخی صفات با انسان مشترک است. صورتش چون صورت آدمیان است و مثل انسان دست دارد. «به زبان آدمی سخن می گوید و مامور پیام آوری و حفظ اسرار است... معروف است که پر سیمرغ زخم ها را شفا می دهد و سیمرغ خود به عنوان یک حکیم شفا بخش معرفی شده است.»
در ادبیات فارسی، بسیار از سیمرغ سخن رفته است ولی مهم ترین آثاری که از این پرنده سخن گفته اند یکی شاهنامه فردوسی است و دیگری منطق الطیر عطار نیشابوری. سیمرغ در این دو اثر چندان شباهتی به همدیگر ندارد. در شاهنامه فردوسی، بر فراز البرز کوه آشیانه دارد و راهنما و خردمند است. به تدبیر و حمایت او، زال (پدر رستم) که پس از تولد از خانه رانده شده است، در کنار جوجه های سیمرغ می بالد و جوان دلاوری می گردد و چند پر از او به یادگار می گیرد که در زمان درماندگی، با آتش زدن آنها، سیمرغ به یاری اش بشتابد. به هنگام زادن رستم، هنگامی که مادرش در آستانه مرگ بود، به تدبیر سیمرغ پهلوی رودابه را می شکافند و رستم را بیرون می آورند و با مالیدن پر سیمرغ بر زخم پهلوی رودابه، درمانش می کنند. همچنین در گیر و دارِ جنگ رستم و اسفندیار، سیمرغ دوباره فراخانده می شود و رستم را به پیروزی راهنمایی می کند. (برخی پژوهشگران سیمرغ را توتم_نماد یا نیروی نگهبان_ خانواده زال دانسته اند.)
در منطق الطیر عطار، و به دنبال آن در همه آثار عرفانی، سیمرغ در کوه قاف آشیان دارد و قاف کوهی است در دورترین نقطه گرداگرد عالم. پرندگان بسیاری در جستجوی سیمرغ راه می افتند و با تحمل رنج های فراوان و گذر از هفت وادی (بیابان) سهمناک، بسیاری از راه باز می مانند و عاقبت، سی مرغ باقی مانده به حضور سیمرغ می رسند و سیمرغ را نیز در خود می یابند. سیمرغ در منطق الطیر نماد حقیقت متعالی است که در وجود انسان نهفته است و با رنج کشیدن هویدا می گردد. و یا «ذات باری تعالی است و این که سرانجام سی مرغ یه سیمرغ می رسند، وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نشان داده است.»
مولانا نیز در ادامه سنت عرفانی عطار، سیمرغ را نماینده عالم بالا و مظهر عالی ترین پروازهای روح و انسان کامل شناخته است.
آثار به جا مانده از دوره ساسانیان، نقش سیمرغ را بر روی ظروف و الواح زیادی نشان می دهد. شاید نقش سیمرغ مثل نماد و نشانی برای حکومت ساسانی شناخته می شده است.
«سیمرغ در اوستا و روایات پهلوی، موجودی خارق العاده و شگفت است. پرهای گسترده اش به ابر فراخی می ماند که از اب کوهساران لبریز است... از هر طرف چهار بال دارد با رنگ های نیکو.منقارش چون منقار عقاب و صورتش چون صورت آدمیان است.
سیمرغ، افزون بر حکمت و خرد فراوان، شجاعت بسیار دارد. پر سیمرغ شفابخش و نجات دهنده است. در بهرام یشت بند 38 آمده است: هرکس استخوان یا پری از این مرغ دلیربا خود داشته باشد، هیچ مرد دلیری نتواند او را براندازد و نه از جای براند.
در شاهنامه فردوسی نیز، اسفندیار در یکی از حوادث بزرگ پهلوانی خود، با سیمرغ می جنگد و پیروز میشود. در کتاب یادگار زریران، هنگامی که زریر کشته می شود، پسرش در ستایش او، وی را سیمرغ می نامد «هلاسیمرغک! باره ات را که بر گرفت؟ اگر تو ایدون خواستی که با هیونان کارزار کنی ...» که جه تشابه زریر و سیمرغ شجاعت و دلاوری آنهاست.
منابع:
جهانگیر اوشیدری، دانشنامه مزدیسنا
علی اکبر دهخدا، لغت نامه
ژان شوالیه و آلن گربران، فرهنگ نمادها، ج3
محمدجعفر یاحقی، فرهنگ اساطیر در ادب فارسی
ویکی پدیا، دانشنامه آزاد
مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران
عبدالرضا فارسی